**قصه ی عشق**

دوست داشتم

دیگه عاشق نمیشم

 


از همه میترسم



سر من پایین است



که نبینم شبهی



آدمی بودن خیلی سخت است



فکر کنم گفتنش آسان شده است



بادبان را بکشید



قایقم آماده است



آه دریا چقدرطوفانیست



قایقم از عشق است



ولی افسوس که دریا از غم پرشده است



تک وتنها شده ام



دل من کم کم یک مرحوم است



من غریقی تنها در پی فانوسم



آه دریا چقدر تاریک است



روشنی ها همه مرخص شده اند



سوسویی میبینم



سمت آن رفتن بس دشوار است


و رسیدن خیلی سخت تر است

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:,ساعت10:47توسط علی | |